سلام من یکسالی هست با یک دختر خانومی اشنا شدم و همچنان باهم دوست هستیم، ایشون تو زندگیشون خیلی چیزارو تجربه کردن و حتی با دوست بنده نیز دوست بودن و بعد از کات با من شروع کردن ولی من جدی نگرفتم چون به گفته * خودش راهی برای نزدیکی به من بوده،ایشون رابطه * جنسی هم قبلا داشتن ولی من نداشتم و این یکم اذیتم میکرد قبلا ولی الان با این موضوع کنار اومدم چون مربوط به گذشتست و ادما ممکنه یسری اشتباه کنن، ایشون تو رابطه با من بارها دروغ گفتن و درمورد خیلی چیزا پنهون کاری کردن،در 1ماه اول رابطه ایشون با یه پسری اشنا میشه و با ایشون بیرون میرن و روز دوم رابطه پسره میبرش یه مکانی و یهش تجاوز میکنه و از اونروز این خانوم دیگ جواب ایشونو نمیده و خالصانه خودشو فدای من میکنه و متوجه اشتباهش میشه
یکی چنبار دیگ هم باز بهم دروغ گفت ولی بخشیدمش و مثل یه بزرگتر راه درست و غلط رو نشونش دادم و تربیتش کردم
ایشون خیلی تو زندگیش اشتباه کرده و یجوری افکار من نسبت بهش مسمومه، جوری ک حتی بارها تصمیم گرفتم خیانتشو تلافی کنم و به خودشم اینو گفتم و قبول کرد، گفت برام سخته ولی چون دوست دارم تحمل میکنم.نمیدونم الان چ تصمیمی باید بگیرم هنش افکار منفی سراغم میاد پیش چنتا روانشناسم رفتم ولی نتونستم افکارمو بهتر کنم و انگار مغزم سیستم اتوماتیک افکار منفی رو به ذهنم تزریق میکنه.چون من با ایشون رابطه * جنسی داشتم نمیخوام ولش کنم چون احساس مسئولیت میکنم نسبت بهش ولی بازم افکار منفی داره از درون نابودم میکنه، اینکه اینقدر سادگی و بچگی به خرج داده تو رابطه با من، الان میدونم دیگ اشتباه نمیکنه واقعا خودشو وقف من کرده.
از یه طرف دیگ هم مادر پدرم مخالف ازدواج با ایشونن چون افکارشون سنتی هست اصلا قابل قبول نیست یه ادم از رابطه * دوستی وارد خونوادمون بشه، مادرم همیشه میگه پشیمون میشی
من خیانت ایشونو به هیچکس حتی خونواده * خودش هم نگفتم یچیزیه بین منو خودش ولی از همه طرف بهم میگن پشیمون میشی باهاش بمونی
الان نمیدونم با ایشون بمونم و بگذارم زمان همه چیو مشخص کنه یا باهاش تموم کنم
خونوادم فقط میگن دوستیتونو تموم کنین اون بدردت نمیخوره از یه طرف میترسم چوب اینکه به حرف پدرمادرم گوش نمیدم رو بخورم از یه طرف هم اگ ولش کنم چوب اینکه باهاش رابطه داشتم و امیدوارش کردم به خودم بخورم
شما راهنماییم کنین خواهشا