سلام با اقایی اشنا شدم خانواده در جریانه ایشون پیشنهاد ازدواج رو مطرح کردند به اینکه پسر صادق و باوجدانی هست شکی ندارم چندوقت پیش بهم گفتن که آمادگی ازدودج رو ندارن من این کلامشون رو حمل بر این کردم که به این نتیجه رسیدن که من کیس مناسبی نیستم یا حسی ندارن به من ازشون پرسیدم ایا منو دوس دارن و ایشون بدون تردید گفتن که در دوست داشتنم به تو هیچ شکی ندارم من حتی موضوع تموم شدن رابطه رو مطرح کردم گفتم شاید روشون نشه ایشون گفتن حرف از رفتن نزن دلم میگیره منظور من از امادگی نداشتن تموم شدن نیست خودم احساس کردم ایشون وسواس فکری دارن برا اینکه ریشه ی این وسواس رو پیدا کنم ازشون در مورد اعتماد داشتن به من و عقاید و چهره و اخلاقم سوال کردم و ایشون گفتن من چهرتو پسندیدم در رابطه با بقیه ی مسائل هم میدونم هیچ مشکلی پیش نمیاد اینم بگم ایشون یک بار به دلیل خیانت همسرشون طلاق گرفتن حالا سوالم اینه که ایا من باید بمونم و به ایشون کمک کنم با توجه به اینکه درین زمینه هیچ حرفی نمیزنن نه تنها درین زمینه کلا هیچ حرفی نمیزنن بهترین کار تو شرایط فعلی چیه که من انجام بدم