سلام 18 سالمه و پسرم خیر سرمم یه کنکوریم از سر درس و کتاب پا شدم بیام نظر شما دوستان هم نوع واقعی!( اخر سوال بخون)بپرسم
اطراف 13 سالگی بودم یکی از همکلاسی هام که بگم خدا ازش نگذره
بهم توضیح داد تولد و خلقت ادمارو نفرت من بیشتر شد تا یه مدت از هر ادمی ازدواج کرده بود یا حتی جنس مخالف خودم بدم میومد
من فیلم های غیر اخلاقی یا داستانی که مثلا در مورد تجاوزه نمیتونم بخونم اعصابم خورد میشه
از همون 13 سالگی وقتی با واقعیت روبرو شدم یه دنیا فانتزی و رویایی داشتم اون موقع به خدا نزدیک تر شدم نمازو شروع کردم و... خیلی بدم اومده بود از زمین و زمان و ادماش این مشکلمو کسی خبر نداره ... وقتی به این فکر میکردم مثلا اماما یا خیلی افراد اطرافم هم بالاخره نسلی داشتن خیلی داغون تر میشدم. رابطه ام که یه مدت داغون بود با خانواده همش دعوا داشتم نمیدونم خدا میبخشه یا نه یه مدت هم افسردگی شدید داشتم حتی کلی به خودکشی فکر کردم تا اینکه حدودا 15 سالم شد اون موقع کل دنیارو گرفتم به کتفم از اون موقع تا الان که نزدیک 18 سالمه خیلی کم پیش اومده ذهنمو درگیر این موضوع کرده باشم اما داخل دنیا بدی زندگی میکنم دنیای مزخرف ... 18 سالمه حدود 5 سال و خورده ای میگذره و جالبه بدونید زیاد چیز خاصی تغییر نکرده یه نفرت قدیمی یه کینه... کسایی که میخوان برات ارزو خوب کنن میگن ایشالا عروسیت دوست دارم بگیرم مثل چی بزنمشون
الانم نیومدم ببینم چکار کنم اومدم ببینم کسی هست مثل من باشه؟