این ماجرا رو از دختر عمه مادرم شنیدم، که برای کل فامیل تعریف میکنه. برام این سوال پیش اومده که این ماجرا راسته یا خواسته سرکارمون بذاره یا خودش و بچه هاش رو الکی بالا ببره یا....؟ ماجرا رو مینویسم. شما نظرتون رو بنویسید.
این رو هم همین الان بگم که من اصلا قصد ترویج دین ندارم. خودم ادم مذهبی هم نیستم. هرچند که تو فامیل های مادرم ادم های مذهبی زیاده. ولی من خیلی از عقایدشون رو قبول ندارم. خودم هم به نظرم این ماجرایی که دختر عمه مادرم گفته دروغ هایی توش هست. فقط خواستم نظر شما رو هم بدونم.✏️ وگرنه من که اصلا به نظرم این دختر عمه مادرم یک زن عقده ای هست که با این دروغ ها میخواد خودش و بچه هاش رو تو چشم فامیل ها بالا ببره. خودم هم خیلی بدم میاد هم از این دختر عمه مادرم هم از بچه هاش. فقط خواستم ببینم شما هم همین برداشت من رو میکنید یا نه؟
سهیلا (دختر عمه مامانم) با علی ازدواج کرده بود. دو تا بچه به نام های حسین و زهرا داشتند، که علی یک شرکت زد و خیلی پولدار شد. جوری که کل فامیل حسرت زندگی این ها رو میخوردند. اما بعد یه مدت، علی ورشکست شد و افتاد زندان و تو زندان با یک جن ارتباط پیدا کرد. علی وقتی ازاد شد، همچنان این جن رو میدید و باهاش حرف میزد. سهیلا میگه شوهرش قبل از این که بره زندان هم به اجنه زیاد فکر میکرد و در موردشون تحقیق میکرد و حرف میزد و همین باعث شده یک جن بیاد سراغش. دیگه علی سر کار نمیرفت. سهیلا طلاق گرفت و بچه هاش رو هم برد پیش خودش و تنهایی بزرگ کرد. علی هم کم کم همه ثروتش رو از دست داد، جوری که دیگه مجبور شد تو خیابون ها مثل اواره ها زندگی کنه و کلا از حالت طبیعی زندگی فاصله گرفت.
سهیلا میگه قبل از این که طلاق بگیره نگران بوده بعد طلاق، اینده بچه هاش چی میشه. برای همین چهل شب جمعه یا چهل شب سه شنبه (درست یادم نیست.) رفت جمکران. اخرین شب تو جمکران خوابش برد و تو خواب دید، یک اقایی بهش میگه برو طلاق بگیر. ما مراقب بچه هات که نواده های ما هستند، هستیم. سهیلا میگه خود اون اقا رو ندیده. فقط صداش رو شنیده. سهیلا میگه بچه هاش، سید از نسل امام حسن مجتبی هستند و میگه حتما اون اقا یکی از اجداد بچه هاش بوده. شوهر سهیلا، علی، سید بوده.
سهیلا میگه وقتی بیدار شد از اون خواب، فرداش رفت دم در خونه ایت الله بهجت و زنگ زد و پسر ایت الله یا یکی از زیردست هاش، ایفون رو برداشت و ماجرای سهیلا رو که میگفت رو به ایت الله گفت و جواب ایت الله رو از همون پشت ایفون به سهیلا گفت. ایت الله جواب داد جن بدی اومده تو زندگی شوهرت. طلاق بگیر.
دختر سهیلا، زهرا با یک پسر شیرازی به نام علی که پدر خیلی ثروتمندی داشت، ازدواج کرد. پسره از اول زندگی خونه خوب و ماشین خوب و درامد بالا داشت و فوق لیسانس هم داشت. از همه مهمتر، پدر پولدارش هم خیلی پیر بود و الزایمر داشت و پاش هم لب گور بود. زهرا در حالی به چنین زندگی رسید که نازا بود. برای همین، سهیلا همش پز زندگی دخترش زهرا رو به کل فامیل میداد و میگفت چون بچه هاش، سید اند، خدا و معصومین خیلی دوستشون دارند و هرچی بخوان بهشون میدن و... حتی سهیلا جوون های دیگه فامیل رو تحقیر میکرد و میگفت چون شماها سید نیستید، خدا و معصومین دوستتون ندارند به اندازه بچه های من. سهیلا همچنان به این پز دادن هاش ادامه میده. حتی سهیلا باعث شده بعضی از جوون های فامیل از خدا و معصومین متنفر شند.
من میگم جن در کار نبوده. حتما علی، شوهر سهیلا، اسکیزوفرنی گرفته بوده و سهیلا الکی اومده داستان از جن و خواب و ایت الله بهجت و... ساخته تا طلاق خودش رو مقدس جلوه بده. خصوصا که برادر شوهر سهیلا هم مثل شوهر سهیلا، همین جوری شده.
تعریف اسکیزوفرنی به طور خلاصه: اسکیزوفرنی یک بیماری روانی هست که فرد مبتلا دچار هذیان و توهم میشه. یعنی صداهایی رو میشنوه که وجود ندارند و چیزهایی رو میبینه که وجود ندارند و همش فکر میکنه دیگران میخوان بهش اسیب بزنند و نسبت به زندگی و ... بی تفاوت میشه. این بیماری ژنتیکی هست و اگه فردی بهش مبتلا باشه، امکان این که دیکر اعضای خونواده اش هم بهش مبتلا بشند هست.
سهیلا میگفت پسرش حسین هم نابغه هست و ایده هایی داره که اینترنت دنیا رو تغییر میده و از امریکا دعوتش کردند که بره اونجا و چندتا دعوتنامه براش فرستادند. اما به نظرم این دیگه کاملا دروغ بود. چون پسرش دیپلمه بود.