سلام خسته نباشید راهنمایی میخواستم راستش من یک نفر دوست دارم اونم منو دوست داره ولی چون مشکل لکنت زبان داره جرات نمیکنه بیاد خواستگاری هرچی هم بهش گفتم این موضوع برای خانواده من مهم نیست ولی بازم شرم میکنه ولی احساس میکنم ترس هم داره چون خیلی وقتا بهم میگه کاش الان کنارم بودی خسته شدم از تنهایی منم بهش میگم من دوست دارم باشی ولی شما نمیایی چقدر بگم برای منو خانوادم مهم نیست و از اینکه این مشکل داره بعصی مواقع میگه از زندگی خسته ام دیگه بریدم نمیخوام باشم میخواستم راهنماییم کنید چجور ترسش ازبین ببرم چجوری به زندگی امیدوارش کنم چجوری کاری کنم که دل و جرات پیدا کنه بیاد خواستگاری اخه خانواده خودمم دارن فشار روم میارن که اینکار درست نیست منم میدونم درست نیست ولی الان تنها کسی که برای زندگیم میخوام همین فرد خواهش میکنم راهنماییم کنید