سلام،من دختری 30 ساله هستم فرزند دوم خانواده، که در خانواده با مشکلاتی مواجه هستیم یکی از مشکلات و به نظرم بزرگترین مشکلم را براتون تعریف میکنم امیدوارم بتونید منو راهنمایی کنید.
مادرم از اول ازدواج خیلی سختی کشیده و به گفته خودش با همه جور مشکلی دستو پنجه نرم کرده و پنج تا بچه را با تمام این مشکلات بزرگ کرده، با بیکاری پدرم،تنبل بودنش نسبت به سر کار رفتن،رفیق باز بودنش، اعتیادش، زندان رفتنش، بد اخلاق بودنش، با بی پولی که بیشترین تاثیر را داشته که با اینها ساخته و تا اونجایی که تونسته زندگی را سرپا نگه داشته البته بماند که با همه این مشکلات با خانواده پدرم هم سخته چون اخلاق خوب و درستی نداشتن،مادرم اوایل خیلی حوصله داشت و هر مشکلی پیش میومد کوتاه میومد و گذشت میکرد ولی بالاخره هر آدمی یه گنجایشی داره و مادرم هم الان که در سن 56 سالگی هست دیگه اون صبر و بردباری را نداره و با کوچکترین مشکل به هم میریزه و نمی تونه تحمل کنه و داد و غال راه میندازهف متاسفانه پدرم با وجود یالیان زیاد همچنان همون اخلاق دوران جوانیش را داره و خیلی به زندگی بی خیاله و اصلا براش مهم نیست خرج زندگی و مشکلات ما، و سر هر مسئله کوچکی شروع به فحش دادن میکنه .طبعا وقتی در چنین خانواده ای بزرگ بیشید اکثر افراد خانواده پرخاشگر میشن که تو خانواده ما تقریبا همه حاضر جواب و پرخاشگر هستن تا حدی که به همدیگر احترام نمیذارن.
چند روز اخیر یه تنش بین پدرم و دو تا خواهرام به وجود آمد که مادرم از خواهرام حمایت کرد و در نهایت پدرم شاکی شده که چرا مادرم هیچ وقت طرف اونو نمیگیره، و پدرم قهر کرده و با هیچ کس حرف نمیزنه ، البته بماند که تو دعواها همیشه مادرم کوتاه میاد و قضیه را ختم به خیر میکنه ،از اونجایی که من در چند روز آینده خواستگار دارم و مادرم برای حفظ آبرو به پدرم زنگ زده و اون بهش گفته دیگه منو و تو با هم کاری نداریم و تلفنو قطع کرده من از شما می خوام منو راهنمایی کنید چکار کنم که بتونم این مشکل اساسی را حل کنمو خانواده را از تنش خارج کنم?????