سلام.. راستش من 38 سالمه و یه پسر 22ساله دارم.. شوهر من 5ساله فوت کردن و ازین رو ارتباط منو پسرم بیشتر شکل گرفته، تا قبل از فوت پدرش اون بیشتر به پدرش وابسته بود و باهم وقتشونو میگذروندن و کمتر توجهی بمن داشت، اما بعد از فوت همسرم، واقعا دوتامون به همدیگه کمک کردیم که زندگی بهتری داشته باشیم.
پسرم پسر با اراده ایه، اون خلاقه و در حال حاضر توی شغل پدرش وارد شده و با کمک همدیگه به تازگی شغل پدرش رو احیا کردیم و همکار هم هستیم.من استاد دانشگاه هم هستم و بنابراین از نظر مالی بهم وابستگی خاصی نداریم.
من به تازگی متوجه شدم که متاسفانه از نظر عاطفی بمن خیلی وابستس.. و همین مساله باعث اعتراض نامزدش شده...امروز که باهاش در این مورد صحبت کردم بهم گفت که وقتی پیش منه یا بامن وقتشو میگذرونه یا بامن مسافرت میاد خوشحال تره... حتی خونه مستقل هم داره... ولی اگه تنها باشه فقط میاد پیش من.
دروغ چرا من قبلا ارزوم بود که پسرم بهم وابسته باشه و پیش من خوشحال باشه
ولی الان واقعا سر زندگیش میترسم.. من میترسم حتی با نامزدش بهم بزنه.
چون به نامزدش هیچ توجهی نداره..