من تقریبا۱۳سالمه و خیلی وقته به پسر فامیلمون علاقه دارم من از خیلی وقت پیش بهش علاقه دارم که حتا نمیدونم چند سال پیش .....
اما الان تقریبا۲ساله که خیلی بیشتر بهش علاقه دارم و دوست دارم بیشتر باهام باشه یا بیشتر بهم توجه کنه ودوستم داشته باشه
البته من * دخترعمه دارم گه چشماش سبزع وخیلی به خودش میرسه و یک سال از من کوچیک تر ه که اون هم فک کنم روی پسر فامیلمون(پسرعمهم)کراش داره چون هروقت ما سه تا باهم داشتیم حرف میزدیم یا نزدیک هم نشسته بودیم انگار که بخواد دل من رو اب کنه به پسر عمهم میگفت( اونی که گفتی به باران نگم رو الان بهش بگم....)و از این حرفا اونم همیشه میگه یادم نیست
یا مثلا همیشه میگه ما با رضا اینا رفتیم سینما یا رفتیم باهم دیگه فیلم مثبت هیجده دیدم .....
پسرعمهم قبلنا که کوچیک بودیم خیلی خیلی با من صمیمی بود و از نظر خانواده گی هم خیلی رفت و امد داشتیم ولی الان اصلا اینطوری نیست چون دخترعمهم خیلی بیشتر از ما با پسر عمهم اینا رفت وامد خانواده گی دارن
پارسال عید من فقط ۴بار پسرعمهم رو دیدم چون اون کل تعطیلات عید رو با خانواده پدریش گذروند
اونا توی * شهری زندگی میکنن که دوساعت باما فاصله داره و وفتی میان شهر ما تقریبا اصلا نمیاد خونه ما یولی قبلا خیلی از وقطش میومد خونه * ما
واقعا نمیدونم چرا اینطوری شده اخه ما قبلا خیلی صمیمی بودیم ولی الان تقریبا یک سال ونیمه من ندیدمش حتا توی تماس تصویری هم نیومد ولی چند هفته پیش که گوشیم خراب شد وجرعت نکردم به کسی بگم اولین فکری که به ذهنم رسید این بود که به اون پیام بدم چون گوشیش قبلا مال عمهم بود شمارهش رو از قبل داشتم
خلاصه اخر سر نتونست درستش کنه گوشیم رو واز من معذرت خواهی کرد منم گفتم عیبی نداره بعدش اون * قلب قرمز بزرگ برام فرستاد که اصلا شاخ دراوردم و باورم نمیشد.....
الان تقریبا یک ماه میگذره از اینکه بهش پیام دادم ولی از اون موقع به بعد هیچی بهم پیام نداده و منم میدونم که مرتب با دخترعمهم اینا تماس تصویری میگیرن
لطفا نگین این عشقه زود گذره چون اگه زود گذر بود چندسال پیش گذر میکرد
ونگین عشق ظاهره چون پسرعمهم اصلا قیافه خواصی نداره و کلاتیپ زدن و قیافهش معمولیه ولی خیلی باادب و مهربون و درس خونه کلا من از همه رفتاراش خوشم میاد
واینکه من توی این چندسال به هیچچچچ کس هیچی نگفتم واصلا نشون ندادم دوسش دارم این چند مدت هم که به تیپ وظاهرم بیشتر اهمیت میدادم اصلا ندیدمش
* جایی خوندم اگه میخواین دیگه به کسی علاقه نداشنه باشین نباید باهاش رابطه داشته باشین تا فراموشتون بشه ولی الان من یک سال ونیم هست که ندیدمش و تازه خیلی هم بدتر شده چون غیر از علاقه خییییلی هم دلم براش تنگ شده
من خیلی خیلی زیاد بهش علاقه دارم و فقط دوست دادم بیشتر باهام باشه و وقت بگذرونه و اصلا منظورم این نیست که دوست دارم تو سن کم باهاش ازدواج کنم
والان مشکلم اینه که نمیدونم دوسش داشته باشم وهر روز انتظار بکشم که فقط بهم پیام بده بگه سلام یا اینکه دیگه دوسش نداشته باشم چون اون حتما بین من و دخترعمهم دخترعمهم رو انتخواب میکنه چون اون هم خیلی خوشکله و چشماش سبزه هم خیلی پولداره اما من خودم میدونم اصلا زشت نیستم و اصلااافقیر نیستم ولی جلوی اون هیچی نیستم
من اصلا نمیتونم عاشق پسرعمهم نباشم حتا * مدت همین چند هفته پیش سعی کردم که به پسرعموی دوستم که اونم به من علاقه داره علاقه مند بشم ولی اصلا نمیتونم هروقت میخوام به پسرعموی دوستم فکر کنم که پیشنهاد رل زدنش رو قبول کنم یانه پسرعمهم میاد تو ذهنم و دیگه کلابه شدم * مدت یه چار ماه پیش کم کم داشتم دیگه بی اهمیت میشدم که دوباره خوابش رو دیدم و دوباره همون اش و همون کایه به شدت خیلی بیشتر
اصلا شما نمیدونید وقتی حس عشق و دلتنگی قاطی بشه و خیلی موقعه هاهم خوابش رو ببینی چه حالی میشه ادم اثلا کلافه میشم تروخدا کمکم کنید بگید چیکار کنم
در ضمن اون دوسال از من بزرگتره
