مثلا میشه یه نفر خیلی زود وارد سن نوجوونی بشه و زود هم خارج بشه؟
آخه مثلا شما به همه تا سن ۲۰ سالگی میگید نوجوونی عشقت غلطه و از این حرفا
ممکنه یه نفر توی ذهنش بزرگ تر از بقیه باشه
میدونید که شرایط زندگی آدم یه نفر رو تربیت میکنه
و هر زمان سختی بیستر باشه اون فرد زودتر بزرگ میشه
مثلا خود من
داداشم از من ۵ سال بزرگ تره
شرایط من برای زندگی خیلی سخته
با اینکه داداشم ازم پنج سال بزرگ تره ولی الان مشغله فکری ما درست مثل همدیگهست
اما داداشم بهم باور نداره
میگه تو زود بزرگ شدی بچهگیت رو بکن
تنها کسی که باورم داره پسر داییمه که همدیگه رو دوست داریم
و حتی باطن اون تز منم بزرگ تره
کلا ژن ما به جوریه که زود بزرگ میشیم
پس الان میشه گفت که ممکنه یه نفر زود تر از سن نوجوونی بیاد بیرون؟
من به شدت نیازمندم که کسی کنارم باشه ولی واقعا تنهام
من آدم اجتماعی نیستم ولی تنها کسایی که باهاشون ارتباط دارم داداشم و پسر داییم هستن
که داداشم فقط خودش حرف میزنه و از رویاهاش میگه و این عذابم میده
اصولا پدر و مادری در زندگی من وجود ندارن
خوب نقششون فقط شکنجهست...
ولی من و پسر داییم وقتی کنار همیم خیلی خوشحالیم
خیلی خوشبختیم
تنها انید زنده بودنمه
وگرنه از خدا قول گرفتم اگه اونم از دست دادم،منو از این دنیا ببره
و صادقانه بگم من و اون خیلی بزرگیم
شاید در ظاهر نه ولی از درون سختی ها بزرگمون کردن...