سلام من دختری ۱۳ ساله هستم که از یک پسری تو کوچمون خوشم میاد دوستم که اسمش سارا هست هم از اون خوشش میاد من و سارا همیشه از پنجره بهش چیز میز برت میکردیم ولی خوب بچه بودیم عقلمون کم بود الان خیلی پشیمانم یک بار به مامانم گفت که ما اذیت اش میکنیم سارا رفت باهاش دعوا کرد من و سارا یک دوستی داریم که همسایه اونا هست ما یک سری داشتیم زنگ دوستامون رو میزدیم چون خراب بود یکم محکم زدیم بعد گفت خراب بشه شما پولش را میدین یکم با سارا بحث کرد همیشه سارا با اون دعوا میکرد چون من خجالتی هستم حالا ۲ سال گذشته و ما دیگه نمیریم کوچه و از پنجره هم بهش نگاه نمی کنیم ولی اون خیلی بهم نگاه میکنه با اینکه من همیشه سعی میکنم ازش دوری کنم چون میدونم بهم نمی رسیم