عزیزم شرایط من دقیقا مثل تو بود
فقط من جای دختر عمت بودم
من پسرداییم رو که ازم یک سال کوچیک تر بود دوست داشتم
اییییینقدر دوستش داشتم که بهش گفتم
اونم بهم گفت منم دوستت دارم
یه مدت عاشق هم مونیدم
الان یه سال گذشته
ولی رابطه ما اونجوری نموند
من الان ۱۴ سالمه
و اون ۱۳ سالش
اما ما الان فقط پسردایی دختر عمه هستیم
همین
میدونی من اینقددددددر دوستش داشتم که میگفتم بزرگ بشیم باهم ازدواج میکنیم
مطمئن بودم این اتفاق میفته
مطمئن بودم این علاقه با عشق دوران نوجوونی فرق میکنه
مطمئن ترین آدم دنیا بودم
میمردم براش
اما الان دوستش ندارم
نه به عنوان شوهر
فقط برام یه پسردایی معمولیه
باور کن توی فکرم امکان نداشت این اتفاق بیفته
ولی افتاد
اونم باهام سرد شد
قبلش هم سرد بود اما بهم میگفت دوستم داره
اما میدونی؟
اینو بهم گفت چون چاره ای نداشت
اگه بهم میگت که من دوست ندارم چه بلایی سر من میومد؟
میدونست ناراحت میشم
مجبور بود بگه دوستم داره
میدونی؟؟؟؟
مجبور بود
الان هیچکدوممون همو دوست نداریم
برام سخته ولی فقط به عنوان یه پسردایی دوسش دارم
نذار برای توهم اتفاق بیفته
ما خیلی شبیه همیم