سلام من دخترم ۲۲ سالمه ... وقتی ۵ سالم بود پدر و مادرم از هم جدا شدن وبعدش با زن بابام ازدواج کرد پدرم . و ما زندگی خوبی داشتیم تا اینکه اعتیاد پدرم شدت گرفت و مشکلاتمون شروع شد بخصوص مشکل مالی .... و متاسفانه الان زن بابام ۹ ماهه که قهر کرده و میخواد طلاق بگیره و چون خونه ایی که توش زندگی میکردیم مال اون بود یعنی خونه زن بابام ... اون معلمه ... ما رو هم از خونه بیرون انداخت .. الان من ۹ ماهه که در به در شدم از خونه بابابزرگ به خونه عمو و عمه و دایی (برادر مادرم و مادربزرگم ) زندگی کردم اما هر جا مشکلی بود و حرف و منت . و این مدت بخاطر رفع تنهایی خودم ۱ بار با یه پسر و الانم با یه مرد متاهل وارد رابطه شدم ... به شدت از زندگی خستم پدرم هیچ کاری نمیتونه انجام بده چون پولی نداره و نمیدونم کجاست ... خودمم که کاری جز گریه ندارم خسته شدم یه مدت رفتم پیش مشاور بهم گفت واسه کنکور بخون تا فرهنگیان قبول شی ولی متاسفانه اینو هم نتونستم انجام بدم الان من موندم این همه خستگی و نا امیدی که حتی ۱ صفحه درس هم نخوندم و الان تنها راهی که به فکرم میرسه اینه که خودکشی کنم واقع دیگه راهی ندارم هیچوقت فکرشو نمیکردم به همچین نقطه ایی از زندگی برسم جالبه که هرچی جلو تر هم میریم اوضاع بدتر میشه الان از خودم و سال و جدید و همه چی به شدت متنفرم ممنون میشم راهنماییم کنین
از خدا میخوام هیچکی زندگیش اینجوری نشه چون واقعا سخته