سلام من ۱۶ سالمه خیلییی زیاد فک میکنم از یکی از فامیلامون خوشم میومد و اونم همینطور ولی من ترسیدم و بهم زدیم اصلا رابطه ای نداشتیم حتی چت هم نکرده بودیم فقط از حسای همدیگه باخبر بودیم و اون ب واسطموگ گف بیا چت کنیم و بیا بیرون ببینمت ولی من گفتم فراموشش کن ازون ماجرا * سال و نیم میگذره اولا کمتر بهش فک میکردم ولی الان کلا فکر کردنم زیاد شده ب ارزوم و رویامو و شغلی ک ارزوشو دارم فک میکنم اونم هس همه جا تو فکرام هس هرلحظه هس خسته شدم دگ
انگار * تو رویاهام و افکارم زمانایی رو تو اینده تصور کنم ک توجهشو جلب کنم مثلا واسه خالم خاستگار اومده و من دارم تصور میکنم خالم عروسی کرده من دارم میرقصم اونم داره نگا میکنه یا با * پسر حرف میزنم اون داره نگا میکنه یا مثلا حتی تصور میکنم * پسر دگ داره بهم توجه میکنه اونم داره میبینه
میشه بگین این حسم نسبت بهش چیه؟چیکار کنم دگ فکر نکنم بهش ازفکرم بره