سلام. من دخترم ۱۵ سالمه یک ماه پیش پسری بهم پیام داد و گفت خیلی از من خوشش اومده و من مثل همیشه باهاش تند برخورد کردم و گفتم که نمیخوام با پسری دوست شم. دو هفته بعدش پیام داد که خوبی چه خبر. گقتم که برا چی انقد بهم پیام میدی. گفت که من خیلی دوستت دارم و اینا. دوباره امروز اومد گفت که من میخوامت و تو قلبمی. من گفتم که من یکی دیگه رو دوست دارم و نمیتونم تو رو دوست داشته باشم.ولی اگه حالت بد باشه سعی میکنم حالتو خوب کنم. آخه اینجوری که فهمیدم خیلی آدم منفی نگر و شکست خورده ایه و من تلاش میکردم حالشو بهتر کنم.
همش میگه بگو آره که امشب شب آخرم نباشه. من میدونم خودمو چجوری گم و گور کنم که جنازم پیدا نشه. به خدا قبل مرگم اسمتو با سوزن مینویسم رو سینم و از این چیزا. منم چون واقعا دلم نمیخواست که به خودش آسیبی بزنه گفتم که با خودکشی چیزی درست نمیشه و انقد فکرای منفی نداشته باشو اینا. ولی همش میگه دنیا خیلی باهام بد تا کرده و خسته ام از زندگی و وقتی تو اومدی تونستم برگردم. منم گفتم باید حداقل دو سال صبر کنی که من بزرگ شم بتونم تصمیم بگیرم. گفت باشه تا هر وقت بخوای پات میمونم.
من نمیدونم چیکارش کنم. من فقط یه کاری کردم که فعلا راحتم بذاره ببینم باید چیکار کنم. من اصلا نمیتونم دوسش داشته باشم. چون هم یکی دیگه رو دوست دارم هم اینکه از این مدل آدما که ضعیفن و باید همش حالشونو خوب کنی بدم میاد. هر شرطی میذارم قبول میکنه. حتی میگه میخوای مامانم با مامانت صحبت کنه که خیالت راحت شه. میگه تا هر وقت بخوای پات میمونم فقط مال من شو. همش میگه خوشبختت میکنم. من نمیدونم چیکار کمم. چجوری تموم کنم که بهش ضربه ای نخوره؟ اگه واقعا بره خودشو بکشه من عذاب وجدان میگیرم هر چند تمام تلاشمو برا خوب کردم حالش کردم. من برعکس همه * پسرای دیگه باهاش آروم برخورد کردم که دلش نشکنه ولی بدتر شد بیشتر وابسته شد. اگه بلاکش کنم یه موقع حالش داغون میشه میره خودشو داغون میکنه.
اینم بگم که ۲۳ سالشه و زندگیشون خیلی خوب نیست. مامانش مریضه و باباش فوت کرده.