با سلام من خانومی 25 ساله هستم یه ساله عروسی کردم شوهرمو خیلی دوس دارم و واقعا براش هرکاری میکنم تا شاد و خوشحال باشه تنها مشکلم اینه که دستپختم به معنای واقعی افتضاحه من خودمم موندم به کی رفتم مامانم و خواهرم دستپختشون بی نظیره برا همون بابام و شوهر خواهرم هم چاقن هم شکمو هم خوش اخلاق شوهر من خیلی خوش اخلاقه یعنی برا اینکه دل من نشکنه از وقتش برام میزنه از خودش و علایقش میزنه از خیلی کارای بدم چشم پوشی کرده میدونم خبر داره ولی به روم نمیاره منم براش از هر نظر که فکرشو بکنین براش جبران میکنم ولی دستپختم که افتضاحه باعث شده دیگه زیاد با هم تو خونه غذا نخوریم
شوهرم یه تکیه کلام داره که دیگه وقتی تر میزنم تو غذا تو گوشم میگه به خدا طعم واژنت از این غذا بهتره
البته خیلی وقتا بروش نمیاره ولی خوب خودم که میدونم چقدر بد درست کردم اولین بار که غذا درست کردم یعنی اولین وعده ای که برا شوهرم غذا درست کردم تو عقد بودیم مامان بابام مسافرت بودن من بهش گفتم شام بیاد خونمون قیمه درست کردم بخدا نگاهم از کتاب بر نداشتم تا عالی بشه اونشب با همه * تلاش هام آخرشم غذا رو شور کردم انقدر شور بود که من بازی بازی میکردم با غذا ولی اون بدون اینکه حتی به روی خودش بیاره تا ته بشقابو خورد هیچی نگفت تازه اونشب هنوز سه ماه از عقدمون میگذشت اصلا نه گفت شوره نه هیچی فقط بشقابش که تموم شد پارچ ابو چسبوند به لبش و نصف پارچ رو به سرش کشید بخدا اشکم میومد همینجور که غذا میخورد حتی پرسیدم به زور میخوری عزیزم؟ گفت نه
ولی من دلم میخواست همون پارچ رو تو سرم خورد کنم ولی کم کم
دیگه هر وقت با هم میخواستیم شام یا نهار بخوریم میگفت بریم بیرون حتی الانم که ازدواج کردیم شاید نهایت سه یا چهار وعده در هفته تو خونه غذا میخوریم و بیشتر بیرون غذا میخوریم دیگه مثل اینکه از غذاها فرار میکنه ولی تو دلشه تو این سه سال عقد و عروسی حتی یه بارم به دستپختم ایراد نمیگیره یعنی هرکار بگینننن من کردم 50 جلسه کلاس رفتم فقط اما افاقه نکرده اصلا انگار آشپزی بهم نیومده مثلا شوهر من آبگوشت خیلی دوست داره اما هررررر کار میکنم خوب در نمیاد مامانم بهم میگه یا خودتو درست کن یا برات گرون تموم میشه تو این دو سه سال به اندازه یه عمر سر دستپختم شرمنده شدم اون با اینکه مرده از من بهتر غذا میپزه من تو هیچ امر زنونه برا شوهرم کم نمیزارم یعنی حتی همیشه یه آرایش ملایم تو خونه دارم تو انتخاب لباساش خوش سلیقم تو خرید کفش و کادو و همه چی کارام محشره ولی آشپزی مثلا من حسرت به دلم مونده بهش پیامک بدم بگم امشب آبگوشت منتظرته ولی میترسم....
تورو خدا خانوما بگین من چکار کنم بالاخره منم زنم باید زنونگی کنم شوهرم حالا مرد خوبیه به روم نمیاره پس فردا که بچه دار بشم چی بالاخره باید بهش برسم یعنی الان اگه یه زنی حتی غریبه یه ظرف غذای معمولی ولی خوش طعم بهش بده مطمئن نیستم منو ول نکنه حالا اینا که فکر و خیاله یعنی ما خونه دوستاش هم که دعوتی میریم من از دیزاین خونشون تعریف میکنم که قشنگه اون تا اخرررررر از دستپخت زنه به به چه چه میکنه بعضی وقتا به خاطر این کارش بهانه گرفتم و دعوا کردم اما 10 دقیقه بعد بغلش کردم معذرت خواستم تورو قرآن راهنماییم کنین چکار کنم از خودم بدم میاد بالاخره همه نیازهای مرد که جنسی نیست من خیلی قشنگم و به خودم میرسم شوهرم میگه ولی کنارش آشپزی که بده انگار...