سلام من * دوستی دارم ک با هزار کلنجار رفتن باخودم... موفق شدم باهاش قطع رابطه کنم چون از هر لحاظ دوستی با اون ب ضررم بود و قطعا بهم اسیب میزد
ولی
من الان بخواطر اون نیست ک دوباره رغتم سراغش و دوباره از آن بلاک کردمش
بخواطر پسر داییشه
من حدودا پنج ماهه ک از پسر داییش خوشم اومد
و واقعا نممممیخوام اونو دوست داشته باشم
اولن چونکه اون خودش با * دختر دیگست ک رابطه شون خیلی هم خوبه و من نمیخوام این وسط مثل * مترسک مزاحم باشم و نمیخوام باعث بشم بین اونا سرد تر بشه...
این پسر هم من واقعا نمیدونم چه حسی داره
اوایل ک ب وضوح از من بدش میومد
اما کم کم * اتفاقای خیلی کوچیکی افتاد ک شک کردم مث قبلا ازم بدش بیاد
مثلا وقتی بیرون منو بعد شیش سال از نزدیک دید * خنده قشنگی کرد و خیلی خوب باهام صحبت کرد و وقتی یکی مزاحمم شد باهاش دعوا کرد اما منم ادمی نیستم ک بتونم ب راحتی قبلا رو فراموش کنم
بخواطر همین از اینکه عاشقش شدم خیلی بدم میاد
خیلی سعی کردم فراموشش کنم و * مدت طولانی هم فراموشش کردم اما دوباره....
اینم نیست ک بگم پسر خوشکل و جذابیه
ولی خب خندون و شوخ طبعه و من از اینش خوشم میاد
قطع رابطه کردن با یکی از قدیمی ترین دوستام خودش خیلی سخت بود حالا این حسم ب پسرداییش هم اضافه شد
اینم بگم ک من با * اکیپ دیگه هم ک دوست هستم و دوستای قدیمی من هستن خیلی از این دختره بدشون میاد و اگر بفهمن من دوباره باهاش دوست شدم خیلی بد میشه و ناراحت میشن
دوستی با اون خیلی برام بد میشه حتا اسمم هم ت شهرمون ممکنه خراب بشه
مثلا * بار ک باهم بودیم میخواست ب زور مجبورم کنه باهاش برم ت ماشین دوس پسرش ک بریم دور بزنیم و دوست دوس پسرش هم بود و بهم میگف ک با دوست دوس پسرش رل بزنم....هنوزهم بهم اصرار میکنه ک رل بزنم
دوستم خیلی تعغیر کرده و من اصلا نمیخوام مثل اون بشم چون شهرمون هم کوچیکه همه چی سریع پخش میشه و فامیل منم ت شهرمون شناخته شدست و اگه من گند کاری کنم مایه ابرو ریزی خانوادم میشم
و اون پسرداییش هم از نظر فرهنگی و ادبی بهتر از دوستمه اما بلاخره با ما متفاوته
من بدجور گیر کردم ک چیکار کنم. دلم هم پیش پسردایی دوستم گیر کرده