سلام من یه دختر ۲۲ ساله هستم.از همون بچگی از بابام میترسیدم و جرعت نداشتم حرف رو حرفش بیارم.بابام آدم دست و دلبازیه ولی در عوض عصبی، متعصب شدید،زورگو و بد دهنه جوری که من به سختی تحملش میکنم.همیشه میخواد افکار خودش رو به ما تحمیل کنه من دارم عذاب میکشم امیدم رو به زندگی از دست دادم حتی تازگیا شنیدن صداشم خیلی اذیتم میکنه چه برسه تحمل حضورش کنارم. بزرگ ترین مشکلم اینه که نمیذاره خود واقعیم باشم چه از نظر ظاهری چه افکاری حالم خیلی بده حتی گاها به خودکشی فکر میکنم کمکم کنید خواهش میکنم.