سلام
ببخشید من مسئله ایی داشتم. حدود ۲ساله که ازدواج کردم و از شهرستان به تهران آمدم و از پدر و مادرم دور شدم. الان بعد از گذشت ۲ سال هنوز احساس دلتنگی شدید میکنم.مخصوصا وقتی که ما از پیش اونا میایم یا اونا میاین و سر میزنن و میرن. به طوری که انگیزه انجام کارای خونه و ارتباط با همسرم هم ندارم و خیلی وقتاش گریه میکنم. حتی دچار اضطراب هم میشم. من خونه دارم همسرم هم خونه س و سرکار نمیره.برای ارشد کنکور داده.
خانواده همسرم هم تهران هستن و باهم خیلی خوبیم ولی با این وجود خیلی احساس دلتنگی دارم. افکار منفی و ناامید کننده خیلی سراغم میاد حتی بعضی شبها ترس شدیدی وجودم رو میگیره و باعث میشه نخوابم. مشکل وسواس هم دارم . از بچگی تا وقتی که ازدواج کردم پیش پدر و مادرم میخوابیدم.خیلی مادر و پدرم توی ذهنم میان و بهشون فکر میکنم اینقدر که به فکر اینم که پیش اونا باشم به فکر زندگیم نیستم. خیلی اذیت میشم و از خودم کلافه میشم. من دختر مذهبی هستم و ادعای ایمان به خدا رو دارم. دلم میخواد مشکلم رو اساسی و از این طریق حل کنم . پیش روانپزشک هم رفتم بهم دارو داد اما بعد از قطع دارو دوباره روحیاتم برگشت. میخواستم کمکم کنید