سلام لطفا خوانوما کمک کنین بهم من و شوهرم ۷ ماهه ازدواج کردیم زندگیمان خوب بود من ۲۱ سالمه اونم ۳۲ سالش زندگیم خوبه حدود دو هفته پیش رفت ماموریت منم با دوستام میرفتم بیرون تو اون هفته نه که نزاره برم نه اما قول دادم بهش که پوشیده لباس بپوشم گفت چادر نمیخوای نخواه اما پوشیده و خانوم منم قبول کردم اما اونروز که با دوستم رفتم بیرون کفش پاشنه بلند قرمز پوشیدم با یه مانتو جلو باز آبی و شلوار خاکستری جین بخدا یه دفعه تو کافی شاپ نشسته بودیم یکی صدام کرد یه ۳۰ ثانیه نگاهم کرد بعدم گفت فعلا .. خوش بگذره الان یه هفته و نیمه خونه نیومده جواب تلفنش رو هم نمیده به منشی دفترم زنگ زدم گفت خبر نداره منشی دفتر مشهدش هم جوابم نداد هم شرمنده ام هم نگرانم هم دلم براش خیلی تنگ شده شبا فقط گریه میکنم اکه برگرده بخدا دیگه دور همه دوستام خط می کشم چون شوهرم وکیله آبرو اعتبارش زیاده من خدایش کردم شاید بخدا خیلی حالم بده هرجا که فکر میکردم هست رفتم ولی نیست خیلی دلم براش تنگ شده من الان تکلیفم چیه